به گزارش خبرنگار ما ؛و از این جهت پرسش فوق از بیمار محتضر از پایه و اساس نابجاست و به همین منطق طرح پرسش اینکه چه زمانی دولتها از ملتها ناراضی هستند در این زمان و این مکان، فاقد منطق و فلسفه است لیکن میتوان سوال را درخارج از جغرافیای ایران و در زمانی دیگر جز عصر حاضر پرسید چراکه در چنین عصری دولت به عنوان برنهاد ملت، فاقد حق شده است. تورم، گرانی، فقر، فساد و از آن سو لبخندهای مزورانه دولتمردان که حال همه ما خوب است و سفره کوچک شده ملت اهمیت چندانی ندارد، هرگونه دفاعی از دولت را از درجه اعتبار ساقط میکند. لیکن همانگونه که گفتیم سوال را به سرزمین محضیات و مفروضات برده و در آنجا به دنبال پاسخ خواهیم گشت.
دولت، چیزی جدای از ملت نیست و حتی برآمده از آن است و هنگامی ارتباط بین این دو مخدوش میشود که مردم به رأی خود آگاه و مومن نباشند.
در چنین صورتی دولت از مردمی که آنها را انتخاب کردهاند ناامید میشود. اما در این گزاره کوتاه سوالی دیگر مطرح میشود که چه هنگام مردم حتی به رأی خود بیاعتماد میشوند؟ پاسخ کوتاه به این پرسش را میتوان چنین بیان کرد: هنگامی که نخبگان، دلسوزان و محبوبان جهت خدمت به مردم اعلام آمادگی نکنند و باز سوال بعدی پیش میآید که چرا چنین میشود؟ این اتفاق هنگامی رخ میدهد که نخبگان امکان کار کردن در یک نظام را ممکن نمیدانند و یا دولتی در سایه به صورت دیکتاتوری و خارج از چرخه دمکراسی همواره در حاشیهای امن صحنهگردان اصلی باشند و دولت منتخب، عروسک خیمهشببازی آنها و یا اینکه نخبگان انقلاب و دگرگونی را تنها راه نجات یک کشور بدانند.
به طور کلی هنگامی که مردم حق انتخاب اندکی بین بد و بدتر داشته باشند، شاید در واکنش عقلانی نسبت به انتخاب بد در مقابل بدتر درست عمل کنند و شاید برای حفظ اساس و قواعد مدنیّت بخواهند در انتخابات شرکت کنند اما انتخاب بین بد و بدتر و شرکت به هر قیمتی در انتخابات، نتیجهای جز پریشانی و پشیمانی به دنبال نخواهد داشت. اینک تمایل دارم سوال بنیادیمان را عللیرغم مقدمه فوق به همین زمان و مکان منتقل کنم. دوستی دانشگاهی میگفت سالانه هزاران نفر در رشتههای مدیریت و علوم سیاسی و اقتصاد و امثالهم از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند و تعدادی قابل توجه در تحصیلات تکمیلی نبوغ و پشتکار خود را نشان میدهند اما همچنان مسئولان نظام همکلاسی هیچ کدام از این نخبگان دانشگاهی نبودهاند. گویی ایشان اول مسئول میشوند و بعد محصّل.
به واقع همانگونه که در بحثهای جوی و هواشناسی دچار وارونگی میشویم و اخبار و رسانهها توصیه میکنند که در این زمان وارونگی از خانه بیرون نیایید، کسانی از خانه بیرون میآیند و یا پشیمان به خانه باز میگردند و یا اگر مجبور به ماندن در فضای باز باشند با سردرد و عوارض ناشی از وارونگی هوا به کار خود ادامه میدهند. در اتمسفر سیاست هم وارونگی سبب میشود که مردم یا نسبت به واقعیت موجود بیتفاوت شوند و یا اینکه عوارض ناشی از مسمومیت هوا را تحمل کنند.
اما شهروند در خانه مانده و بیمار، جزو شهروندان تاثیرگذار بر سرنوشت یک ملت محسوب نمیشوند حال اگر به آنها سیبزمینی رایگان و از آن بدتر وعدههای پوچ بدهید، اوضاع بدتر هم میشود و دمکراسی الکن و معلولتر. در نهایت میتوان در چند جمله گفت که ناامیدی دولت از مردم یعنی ناامیدی بخش کوچکی از نخبگان که هنوز به کار کردن برای مردم امیدوارند اما تعدادشان چنان اندک است که توان ایستادن و همراهکردن مردم دچار عوارض وارونگی سیاسی و نخبگان ناامید را ندارند. این نقطه اوج تخریب تاریخ یک ملت است چراکه هرچه دیگران ناامیدتر باشند، دولت مستبد در سایه قدرتمندتر خواهد شد. در چنین حالتی گمشدن دکل نفتی، اختلاسهای آنچنانی و حتی شعار مرگ بر کشورهایی که فرزندان تمامیتخواهان در آن زندگی و تحصیل میکنند، به امری عادی بدل خواهد شد. ادامه دارد …
- منبع خبر : آریا-